لغت نامه دهخدا
اشهب اشمط. [ اَ هََ ب ِ اَ م َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) از رنگهای اسب است. رجوع به اشهب حدیدی شود. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 18 ).
اشهب اشمط. [ اَ هََ ب ِ اَ م َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) از رنگهای اسب است. رجوع به اشهب حدیدی شود. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 18 ).
💡 بوسه زد دست و پای اشهب را ساخت مهراب نعل مرکب را
💡 دفتر من چون بمدحش ابلق است کم نماید اشهب و ادهم مرا
💡 عرصهٔ دهر را پیاده نیم اشهب عمر، بادپای من است
💡 نسیمی از آن جیب جان دامن دل پر از عنبر اشهب و مشک اذفر
💡 تا فلک دلق اشهب و ادهم روز و شب را ببر در اندازد
💡 روز مرا تیره ساخت جعد معنبر زخم مرا تازه کرد عنبر اشهب