کیان خره

لغت نامه دهخدا

کیان خره. [ ک َ / کیا خ ُ رَ / رِ / خ ُرْ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) به معنی کیاخره است، و آن نوری باشد از جانب اﷲبه سوی پادشاهان، چه کیان پادشاهان و خره نوری و پرتوی را گویند که از جانب خدای تعالی به بندگان فایض شود، که بدان سبب بعضی پادشاهی و ریاست کنند و بعضی صنعت و حرفت آموزند. ( برهان ). به معنی کیاخره است. ( آنندراج ). کیاخره. کیان خوره. ( ناظم الاطباء ). فر کیانی. در اوستا «کوه انم خوه رنو». ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به ماده بعد و حکمت اشراق چ هنری کربن و معین ص 157 و خوره و خره شود.

فرهنگ عمید

فرّ کیان.

فرهنگ فارسی

( اسم ) فرکیان. توضیح این اصطلاح در حکمت اشراق هم وارد شده.

جمله سازی با کیان خره

بیاورد و بنشاند بر جای خویش ز گنجور تاج کیان خواست پیش
نه چون دولت او جهان فراخ نه چون رتبت او سپهر کیان
جهاندار بسیار بنواختشان به رسم کیان جایگه ساختشان
همی بینم اندر جهان تاج و تخت کیان و بزرگان بیدار بخت
گر سکندر زنده ماندی تاکنون پیشش از تخت کیان برخاستی
به شبرنگ بر گستوان بر فکند به فتراک زین بر کیانی کمند