گردش قرعه

لغت نامه دهخدا

گردش قرعه. [ گ َ دِ ش ِ ق ُ ع َ / ع ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از غلطیدن قرعه است. ( آنندراج ):
غافل مگشای چشم پرشنگ
بر گردش قرعه های نیرنگ.شیخ ابوالفیض فیاضی ( از آنندراج ).

جمله سازی با گردش قرعه

به جان رسید دل من ز گردش افلاک شدست جامه صبرم ز دست هجران چاک
از گردش چرخ بی خرد می ترسم در هر حالی ز نیک و بد می ترسم
از گردش چرخ صد هزاران عبرت این دیده بدید و هیچ بیدار نشد
باده در جوشش گدای جوش ماست چرخ در گردش گدای هوش ماست
وگر هیچ تاب اندر آری به کار نبینی جز از گردش روزگار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال اعداد فال اعداد فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت