لغت نامه دهخدا
نقب کار. [ ن َ ] ( ص مرکب ) که کارش نقب زنی است. که با نقب زدن به دزدی رود. نقب زن. رجوع به نقب زن شود:
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند.خاقانی.
نقب کار. [ ن َ ] ( ص مرکب ) که کارش نقب زنی است. که با نقب زدن به دزدی رود. نقب زن. رجوع به نقب زن شود:
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند.خاقانی.
که کارش نقب زنی است ٠ که با نقب زدن به دزدی رود ٠ نقب زن ٠
💡 صبحدم دردکشان نقب به میخانه زدند بوسه بر یاد لبت بر لب پیمانه زدند
💡 خطری کرده و در گنج طرب نقب زده نقب کران همه ره با خطر آمیختهاند
💡 از کس دیت مخواه که خونریز تو تویی نقب از برون مجوی که دزد اندرون در است
💡 پس نتوانستند بر آن بالا روند، و نتوانستند آن را نقب زنند ( 97 ).
💡 با طبع تو مثل نتوان زد ز موج بحر کان جمله شورش و نقب و این سخا بود
💡 97. پس نه توانستند بر آن بالا روند و نه توانستند آن را نقب زنند.