مقابل کاسبرگی
جمله سازی با مقابل کاسبرگی
جور از قِبَلَت مَقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش
بیرون میا در آفتاب، آزرده م گردد تنت با روی خود با روی او نسخه مقابل می کنی
هلالش را چو خواند در مقابل کند بدر و برد اندوهش از دل
زین نمی رنجم که بازم از مقابل رفته ای برده اند از کف دلت را از پی دل رفته ای
آیینه مقابل نکنی با نفس من آه است مبادا اثری داشته باشد
مپسند که چون مه ز مقابل شودم دور این طلعت با ماه مقابل که تو داری