معنای دستوری

فرهنگستان زبان و ادب

{grammatical meaning} [زبان شناسی] معنایی از واحد واژگانی که طبقه ای محدود از عناصر مانند شخص و شمار و جنس را در بر می گیرد و به صرف و نحو زبان مربوط است

ویکی واژه

معنایی از واحد واژگانی که طبقه‌ای محدود از عناصر مانند شخص و شمار و جنس را در بر می‌گیرد و به صرف و نحو زبان مربوط است.

جمله سازی با معنای دستوری

دستور یک زبان، ترکیبات ممکن سمبل‌ها برای ایجاد یک برنامهٔ درست را از نظر دستوری مشخص می‌کند. معنایی که به یک ترکیب سمبل‌ها داده می‌شود با معناشناسی اداره می‌شود (قراردادی یا نوشته شده در پیاده‌سازی منبع). از آنجا که بیشتر زبان‌ها متنی هستند، این مقاله دستور متنی را مورد بحث قرار می‌دهد.
گفت: آزادت کردم و هرچه در دست تو است به تو بخشیدم. مرا دستوری ده تا بروم.