لرزه گیر زه
جمله سازی با لرزه گیر زه
چنان گرم بازار شمشیر شد کاز آن لرزه بر پیکر شیر شد
ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار از چه؟ ز بیم تاختن ناگهان برف
برکشید از نیام کین تیغی که به تب لرزه رفت خود از بیم
در من فکند دیدن او لرزه وای اگر داند که چیست واسطهٔ اضطراب را
زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من شود سپهر زمین گیر از آرمیدن من
آنان که ندانند تو را می خوانند در لرزه چو بید بر سر ایمانند