قره قصاب

لغت نامه دهخدا

قره قصاب. [ ق َ رَ ق َص ْ صا ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در 16 هزارگزی خاور نقده و 3500 گزی جنوب شوسه نقده به مهاباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و باطلاق و معتدل مالاریایی است. سکنه 89 تن. آب آن از کدارچای و محصول آن غلات، برنج، توتون، چغندر، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان رضائیه. واقع در ۱۶ هزار گزی خاور نقده ۳۵٠٠ گزی جنوب شوسه نقده بمهاباد و موقع جغرافیایی آن جلگه و باطلاق و معتدل مالاریائی است.

جمله سازی با قره قصاب

💡 ما به ابروی بتی قصاب دل را داده‌ایم بسته بر این تیغ جوهردار زنگ ما عبث

💡 مسیحم همدم دل بود و میمردم چه باشد حال کنون کاین مشت خون را در کف قصاب میبینم

💡 امام على (ع ) بر اساس ظاهر جريان، و اقرار قصاب، دستور داد تا قصاب را به عنوانقصاص اعدام كنند.

💡 می روم نزدیک آن قصاب و گو: خونم بریز من هلاک قتل خویشم، سوی قاتل می روم

💡 تا که چون قصاب مستغنی شدیم از لطف دوست کی نظر دیگر به ارباب کرم داریم ما

💡 همچو بسمل در برش قصاب سر را بر زمین می‌زنم تا آنکه دارم جان به فریادم رسد