فرخار مویی

لغت نامه دهخدا

فرخارمویی. [ ف َ ] ( حامص مرکب ) فروهشته مویی. ( یادداشت به خط مؤلف ). و رجوع به فرخال شود.

فرهنگ فارسی

فروهشته مویی

جمله سازی با فرخار مویی

« دل من مایل آن لعبت فرخار بود جان من در ره آن شوخ دل آزار بود
مهرتو کندش ز یزد ور نه به بنگاه خویش شاهد فرخار بود بلکه می خلرش
بحسن و خلق و به دلجویی از بت فرخار ز جان کلام تو دلجوترست و زیباتر
آنک طاق افتاده است امروز در فرخار و چین بی خطا پیوسته چین در ابروی طاقش نگر
ساکنین خوستده و فرنگرد شهرستان فرخار استان تخار نیز از باشنده‌های اصلی خوست بغلان هستند.