عطر گردان

لغت نامه دهخدا

عطرگردان. [ ع ِ گ َ ] ( نف مرکب ) گرداننده عطر. آنکه یا آنچه عطر را بگرداند. آنچه عطر را در پراکند.که خوشبوی را به هر سوی برد و نشر دهد:
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم.حافظ.

فرهنگ فارسی

گرداننده عطر آنکه یا آنچه عطر را بگرداند

جمله سازی با عطر گردان

ز گردان ایران برآمد خروش همی کر شد از نالهٔ کوس گوش
که جز از دین بنزد آن مردان همچو گردی است بر هوا گردان
نرنجیدم ز سیر چرخ گردان درونم پاک بود و روی، رخشان
یا رب ز قناعتم توانگر گردان وز نور یقین دلم منور گردان
چنان بد که هر شب ز گردان هزار به بزم آمدندی بر شهریار
فلک گردان بود چون من بگردم زمین برجا بود چون من بجایم