سپی تامن

لغت نامه دهخدا

سپی تامن.[ سْپی / س ِ م ِ ] ( اِخ ) سردار ایرانی که دختر او را سلکوس سردار اسکندر بزنی گرفت. سلسله سلوکی از این خانواده میباشند. رجوع به ایران باستان ص 1693، 1696، 1697، 1698، 1703، 1706، 1710، 1711، 1718، 1724، 1725، 1883، 2054 شود.

فرهنگ فارسی

سردار ایرانی که دختر او را سلکوس سردار اسکندر بزنی گرفت

جمله سازی با سپی تامن

💡 چه خوانم مرترا شاها که دل شد سیر ازین گفتن بگو تامن بگردانم ترا مدح متین گفتن

💡 بچشم صورت او را میتوان یافت بگو تامن خبر یابم از آن یافت

💡 چون اوحدی در کوی دل، تامن شنیدم بوی دل هر جا که کردم روی دل، فیروز و منصور آمدم

💡 پس همراه رفتند تا به كنار دريا رسيدند و در كنار دريا كشتيها بود و جمعى بودند كهمى خواستند بر آن كشتيها سوار شوند، پس مرد به آن زن گفت: تو در آنجا توقف نما تامن بروم براى اهل اين كشتيها به مزد كار كنم و طعامى بگيرم و به نزد تو آورم.

💡 تو چه دانی چه خون دل خوردم تامن این را به نظم آوردم