زبون بافته

لغت نامه دهخدا

زبون بافته. [ زَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) پارچه نازک و سبک بافته شده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

پارچه نازک و سبک بافته شده

جمله سازی با زبون بافته

مو به مو زلف سیاهت ما به دست آورده ایم گیسوئی خوش بافته بر دست پیچیدیم ما
ميثم گفت: و من مردى سرخ روى را مى بينم با دو دسته موى بافته كه براى يارىفرزند دختر پيامبرش خارج مى شود و كشته مى گردد و سر او را در شهر كوفه مىگردانند.
دست بافته‌های عشایری معمولاً به خاطر سهولت در جابجایی به صورت قالیچه بافته می‌شده‌است و رنگ‌های قرمز لاکی در بیشتر زمینه‌ها دیده می‌شود.
بافته زلف سرکشش در رگ و ریشه‌ام رسن تا نکنی تصوری کِش ز کمند رَسته‌ای
بیشترین فرش‌های ایران از گره فارسی استفاده می‌کنند. این که گره‌ها به چپ یا به راست بافته شده‌اند با لمس دست روی گره مشخص می‌شود.
گردون پلاسش بافته، اختر زمامش تافته وز دست و پایش یافته روی زمین شکل مجن