دغل درای

لغت نامه دهخدا

دغل درای. [ دَ غ َ دَ ] ( نف مرکب ) عیب گوی. ( آنندراج ). || منافق. ( آنندراج ).

جمله سازی با دغل درای

درای قافله ام نیست جز صدای شکست که شیشه بارم و این راه سر به سر سنگ است
درای دارای مسجد، دبستان، آب‌انبار (برکه) است، شغل اهالی دامداری است.
وی درای مدرک دکترای مدیریت ورزش است و عضو چهارمین دوره شورای شهر کرج بود.
منطقه بیست شهرداری تهران درای امکان‌های مختلف حمل و نقل عمومی است.
من شتر دل اگر بار غم کشم چه عجب چو نیست گردن جان بی درای اندیشه
سوی این در گه چو سوی کاروان بانگ درای کاروان آز را بانگ صریرش رهبر است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باسلیقه
باسلیقه
اسرار کردن
اسرار کردن
فوت جاب
فوت جاب
با دقت
با دقت