درزۀ اصلی

فرهنگستان زبان و ادب

{master joint, major joint, main joint} [زمین شناسی] درزه ای که گسترش بیش ازحد میانگین داشته باشد

جمله سازی با درزۀ اصلی

💡 شاه مرصع کند قراب و لیکن زیور اصلی ز معدن آرد صمصام

💡 دهان تنگ آن شیرین پسر پنهان نمی ماند ندارد گرچه اصلی این خبر پنهان نمی ماند

💡 از جنون بی‌بهره‌ای بر گرد هامون پر مگرد پی به اصلی تا نباشد خانه در صحرا مگیر

💡 این فرع که دیدی همه از اصلی خاست در ذات خود آن اصل نه افزود و نه کاست

💡 می دانم که این سخن ندارد اصلی لیکن چه کنم گرچه دروغ است خوش است

💡 فرزانهٔ خلقت شده از کین تو شیدا دیوانهٔ اصلی شده از مهر تو عاقل