بریشم نوازی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با بریشم نوازی
تا می ناب ننوشی نبود راحت جان تا نبافند بریشم خز و دیبا نشود
نام صنمی که می نبینم بازش ببسای بریشم و بزن بر سازش
شهاب دسته و کفّ الخضیب پنجۀ او بریشم از مه نو کاسه از قمر دیدم
خری ماند اکنون بنه برنهید بسازید رود و بریشم دهید
هلا چند مانی درین گور تاری چو کرم بریشم بزندان فیلج
سه نگردد بریشم ار او را پرنیان خوانی و حریر و پرند