اصبع خفان
فرهنگ فارسی
جمله سازی با اصبع خفان
نیست آن جنبش که در اصبع تراست پیش اصبع یا پسش یا چپ و راست
در اصبع عشقم چو قلم بیخود و مضطر طومار نویسم من و طومار ندانم
من میان اصبعین حکم حقم چون قلم در کف موسی عصا گاهی و گه افعیستم
گفت یک اصبع چو بر چشمی نهی بیند از خورشید عالم را تهی
همیرسد به عنانهای آسمان دستش که اصبع دل او خاتم وفا دارد