لغت نامه دهخدا
گریب. [ گ َ / گ ِ ] ( اِ ) معرب آن جریب است و آن مقدار مسافتی است که با دو گاو بتوان زراعت کرد. فَدان. ( المنجد ): درم را به شصت پشیز کردند و گریب ها به شست عشیر. ( التفهیم چ همایی ص 34 ). رجوع به شعوری ج 2 ورق 292 و ورق 308 شود.
گریب. [ گ َ / گ ِ ] ( اِ ) معرب آن جریب است و آن مقدار مسافتی است که با دو گاو بتوان زراعت کرد. فَدان. ( المنجد ): درم را به شصت پشیز کردند و گریب ها به شست عشیر. ( التفهیم چ همایی ص 34 ). رجوع به شعوری ج 2 ورق 292 و ورق 308 شود.
جریب
💡 از آن چون زخم می سازم گریبان پاره از شادی که خونم رزق آن لبهای گلرنگ است می دانم
💡 «و از این رو خودِ نهفتهاش مینماید و محمدی که باید جزیرة العرب را به اطاعت درآورد، از گریبان محمدی که سیزده سال
💡 نیست ممکن سر برآرد از گریبان چراغ تا نمی سوزد حجاب بال و پر پروانه را
💡 صد گریبان نسخهٔ رسواییام اما هنوز یک الف ازانتخاب مشق چاکم ناله است
💡 چندین ماه با مرگ دست به گریبان بود تا سرانجام در ۷ شعبان ۱۳۶۵ ه.ق برابر با ۱۷ تیر ۱۳۲۵ ش (۸ ژوئیه ۱۹۴۶ م) به هنگام ظهر در سن ۸۰ سالگی درگذشت.
💡 او پیشبینی کرده که سیاستهای مالیاتی و مقرراتی، گریبان شبکههای اجتماعی را خواهد گرفت و به همین خاطر عمر این شبکهها رو به پایان است.