پیرجمال

لغت نامه دهخدا

پیرجمال. [ ج َ ] ( اِخ ) مولانا پیرجمال. یکی از مشاهیرشعرای ایران است و از اهالی اردستان نزدیک به اصفهان بود، و سمت مریدی پیر مرتضی علی را داشته و در حلقه صاحبدلان میزیسته است و دیوانی مرتب دارد. ازوست:
کی بو که سر زلف ترا چنگ زنم
صد بوسه بر آن لبان گلرنگ زنم
پیمان پری رخان سنگین دل را
در شیشه کنم، پیش تو بر سنگ زنم
آذر در آتشکده آرد: مولانا ملاپیرجمال اصل آن حضرت از قصبه اردستان من توابع اصفهانست. گویند مرد صاحبدل و نه چون دیگران مقید به آب و گل بوده و از مریدان حضرت پیر مرتضی علی است و مرقد مطهر پیر مرتضی علی در اردستانست وحضرت پیرجمال دیوان مبسوطی در مراتب عرفان دارند چون این مختصر قابل درج این همه لئالی و درر نبود تیمناً این یک رباعی از ایشان ثبت شد - انتهی. و سپس رباعی مذکور در فوق را آرد.

فرهنگ فارسی

مولانا پیر جمال یکی از مشاهیر شعرای ایران است

جمله سازی با پیرجمال

از عصر روز ۲۵ فوریه شهر در معرض آتش شدید توپخانه و تجهیزات زرهی سنگین قرار گرفته بود. در نتیجه آتش‌سوزی‌هایی در شهر رخ داده بود و در بامداد روز ۲۶ فوریه شهر تماماً به آتش کشیده شد. بیشتر اهالی با امید رسیدن به مرکز استان آقدام که در آن نزدیکی قرار داشت و ساکنین آن آذربایجانی بودند، مجبور به ترک شهر شدند. تعداد آن‌ها ۱۵۵۰ نفر ذکر شده‌است. اما این هدف محقق نگردید و ساکنین در حین فرار در دره‌ای باریک در بین روستاهای نخجوانلی و پیرجمال مورد محاصره قرار گرفته و بیشترشان قتل‌عام شدند.