مرغ انداز

لغت نامه دهخدا

مرغ انداز. [ م ُ اَ ] ( اِ مرکب ) ناجاویده فروبردن لقمه ٔکلان را به حلق که آن را به عربی بلع گویند، و این کنایه از شخصی است که دندانهایش ریخته باشد. ( از آنندراج ). عمل فروبردن و در حلق انداختن و بلعیدن. ( ناظم الاطباء ):
مرغ را با دو پنجه چون شهباز
داشت چندانکه کرد مرغ انداز.میریحیی شیرازی ( از آنندراج ).می تواند کرد مرغ انداز یکجا فیل را
دانه ای هر کس تناول کرد از خوان طمع.محمدحسین شهرت ( از بهار عجم ).

جمله سازی با مرغ انداز

بیج-بیج یک خورش شمالی است که از گوشت چرخ کردهٔ سرخ شده همراه با سیب زمینی سرخ شده با برنج یا نان صرف می‌شود. (مانند مایه ماکارونی با سیب زمینی سرخ شده با چلو سفید) در گیلان نام آن واویشکا و در مازندران بیج بیج و در مشهد شش انداز است. در برخی از مناطق مازندران به بیج-بیج تخم مرغ هم اضافه می‌شود.
مرغداری و پروش مرغ گوشتی نیز در چند نقطه انجام می‌شود اما ظرفیت منطقه ایجاب می‌نماید تا مزارع پرورشی بیشتری احداث شود. نبود مزرعه مرغ تخمگذار و مرغ مادر از معضلات صنعت طیور در این دهستان است که زنجیره صنعت مرغ را دچار نقصان می‌کنداین در حالی است که پتانسیل مورد نیاز برای راه اندازی این مزارع وجود دارد.