شیبت

شیبت به عنوان یک واژه در زبان فارسی، به معنای حالت عاطفی و روحی خاصی است که انسان در هنگام مواجهه با موضوعات ناخوشایند و نگران‌کننده تجربه می‌کند. این احساس غالباً از ناخوشایندی، ترس یا تردید ناشی می‌شود و می‌تواند در موقعیت‌های مختلفی نمود پیدا کند. وقتی فردی شیبت را تجربه می‌کند، ممکن است دچار عدم آرامش و اضطراب شود و این حالت می‌تواند بر تصمیم‌گیری‌های او تأثیر بگذارد. در زندگی روزمره، شیبت ممکن است به دلیل وقوع یک حادثه ناگوار، شنیدن خبرهای ناامیدکننده یا حتی در مواجهه با چالش‌های روزمره ایجاد شود. در این شرایط، فرد نیاز دارد تا به آرامش برسد و از راهکارهای مختلفی برای مدیریت این احساس استفاده کند. شناخت و درک شیبت می‌تواند به افراد کمک کند تا بهتر با احساسات خود کنار بیایند و راه‌های مؤثرتری برای مواجهه با چالش‌ها پیدا کنند. بنابراین، توجه به این حس و تلاش برای کنترل آن می‌تواند به بهبود کیفیت زندگی فردی و اجتماعی کمک شایانی نماید.

لغت نامه دهخدا

شیبت. [ ش َ ب َ ] ( از ع، اِ ) بمعنی ریش و لحیه: شیبت سپید در خاک مالید و بساط بارگاه بنثار جواهر پر کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 205 ). || ( اِمص ) پیری. ( غیاث ) ( دهار ): 
که شیبت درآمد بروی شباب 
شبت روز شد دیده برکن ز خواب.سعدی.
شیبة. [ ش َب َ ] ( ع اِ ) ریش و لحیه. ( از ناظم الاطباء ). اللحیة الشائبة؛ لغتی است در تداول عامه و مولده و نزد عرب معروف نیست. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).
شیبة. [ ش َ ب َ ] ( ع مص ) شیب. ( منتهی الارب ). سپید شدن موی. ( از اقرب الموارد ). سپید شدن موی سر. ( دهار ). سپید شدن سر. ( تاج المصادر بیهقی ). سپید گشتن موی سر. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شیب و رجوع به مصادر مترادف آن شود. || پیر شدن. ( یادداشت مؤلف ).
شیبة. [ ] ( ع اِ ) اشنه. ( تذکره ضریر انطاکی ص 180 ). حبق کرمانی. ریحان کرمانی. ( فهرست مخزن الادویه ). اشنان. اشنه.اشنه بستانی. اشنه بستانیه. ریحان ابیض. ریحان الابیض. اشیب. شیبةالعجوز. گیاهی است که بدان لباس و جامه را شویند. ( از یادداشت مؤلف ). اشنه. ( اختیارات بدیعی ). رجوع به مترادفات فوق شود. || افسنتین. نوعی از بوی مادران کوهی است. ( یادداشت مؤلف ). برنجاسب یکی از گونه های افسنتین. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به افسنتین شود.
- شیبةالعجوز؛ اشنان. اشنه بستانی. ریحان ابیض. رجوع به شیبة و مترادفات کلمه شود.
شیبة. [ ش َ ب َ ] ( اِخ ) ( بنو...، بنوشیبان ) این نام به کلیدداران و متولیان و پرده داران خانه خدا درمکه مکرمه اطلاق می شده. و بنوشیبه از زمانهای بسیارقدیم عهده دار این سمت بوده اند و مورخان قرن نهم میلادی این مطلب را تأیید می نمایند. ( از دائرةالمعارف اسلامی ). و نیز رجوع به تاریخ سیستان ص 171 و 63 شود.
-باب بنوشیبة؛ بزرگترین درهای مسجدالحرام است که در آنجا بنوشیبه جاروهائی را که خانه خدا را بدان روبیده اند بفروش رسانند. ( از دائرةالمعارف اسلامی ).
شیبة. [ ش َ ب َ ] ( اِخ )از قبایل یمن بجوار لحیة. ( از معجم قبایل العرب ).
شیبة. [ ش َ ب َ] ( اِخ ) کوهی است در اندلس واقع در ایالت قبره. ( ازمعجم البلدان ). کوهی است به اندلس. ( منتهی الارب ).
شیبة. [ ش َ ب َ ] ( اِخ ) کوهی است در مکه و همان کوهی است که مشرف به مروه میباشد. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

بمعنی ریش و لیحه: شیبت سپید در خاک مالید و بساط بارگاه بنثار جواهر پر کرد یا پیری.

فرهنگ اسم ها

اسم: شیبت (پسر) (عربی) (تلفظ: shaybat) (فارسی: شیبت) (انگلیسی: shaybat)
معنی: سفیدی مو، پیری

جملاتی از کلمه شیبت

شکوفه شیبت پر نور می نهد بر خاک که از هواست به پیرانه سرچنین رسوا
بریز بر سرما جرعه ای که آخر دور بیاض شیبت خود را به آن کنیم خضاب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم