گره به سخن زد

لغت نامه دهخدا

گره به سخن زدن. [ گ ِ رِه ْ ب ِ س ُ خ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) مطالب پیچیده گفتن. سخنان معقول و منطقی راندن:
چون من گره زنم بسخن از کجا نهد
سقراط دست بر گره استوار من.ناصرخسرو.

جمله سازی با گره به سخن زد

آن سلک نظم و فضل که بی انتظام او گردد گره به حلق گهر تار ریسمان
گره به گوشه ابرو نگه به جانب غیر به پیش دشمن خود هیچ کس چنین ننشست
نه بوسه است جواب سلام تا ندهند گره به گوشه ابرو زدن جواب کجاست؟
کوتاهتر، ز تار نگاه تغافل است از بس گره به رشتهٔ آمال می زنیم
پیکان دهن به خنده چو سوفار باز کرد تا کی گره به کار من بینوا بود
هر دم نگاه گرم تو از آه گرم کیست چندین گره به رشته آه که می‌زنی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کون کردن یعنی چه؟
کون کردن یعنی چه؟
هیز یعنی چه؟
هیز یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز