لغت نامه دهخدا
پیدا نمودن. [ پ َ / پ ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) بآشکارا آوردن. ممیز ساختن:
نور حق را نیست ضدی در وجود
تا بضد او را توان پیدا نمود.مولوی.
پیدا نمودن. [ پ َ / پ ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) بآشکارا آوردن. ممیز ساختن:
نور حق را نیست ضدی در وجود
تا بضد او را توان پیدا نمود.مولوی.
( مصدر ) ۱- آشکار کردن. ۲- ممیز ساختن مشخص کردن: نور حق را نیست ضدی در وجود تا بضد او توان پیدا نمود. ( مثنوی )
💡 زنان باید، علاوه بر استفاده از این واکسن، با انجام پاپ اسمیر از خود محافظت نمایند، که پاپ اسمیر رایجترین تست برای کمک به ردیابی سرطان گردن رحم است. با انجام پاپ اسمیر میتوان سلولهای پیشسرطانی را پیدا نمود و آنها را پیش از تبدیل شدن به سلولهای سرطانی از بدن خارج کرد. محققان دریافتهاند که با ادغام نمودن پاپ اسمیر و تستی که برای ردیابی اِچپیوی در زنان طراحی شدهاست میتوان دقیقترین نتایج را بهدستآورد. لازم است زنان دربارهٔ انجام پاپ اسمیر، و احتمالاً انجام تست اِچپیوی، با پزشکان خود مشورت نمایند.