وارث شدن

لغت نامه دهخدا

وارث شدن. [ رِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) میراث یافتن. ( ناظم الاطباء ). وارث گشتن. برنده مرده ریگ شدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ارث برنده شدن میراث یافتن مرده ریگ یافتن.

جمله سازی با وارث شدن

💡 پس انسانى كه به اشتباه كشته شده در حقيقت يك روح انسانيت را خانواده او از دست داده است؛ چنانكه با كشته شدن آن، يك آدمى از اجتماع بشر پيش ‍ از بهره بردارى مفقود گرديدهاست و چون در اينجا حق دو طايفه ضايع شده، اسلام نيز براىقاتل دو نوع وظيفه در پرداخت غرامت مقرر مى كند، پرداخت غرامت به وارث و پرداخت غرامتبه اجتماع.

💡 وارث بلافصل نخستین فرد در یک صف جانشینی است که با تولد شخص دیگری قابل محروم شدن از توارث نیست. در مقابل، وارث مقدر کسی است که در توارث یک عنوان در جایگاه اول است ولی ممکن است با تولد فرد شایسته‌تر جایگزین شود.