لغت نامه دهخدا
هوس رسیده.[ هََ وَ رَ / رِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه در هوس باشد. آنکه هوس او برانگیخته شده باشد:
هر جا که هوس رسیده ای بود
تا دیده بر او نزد، نیاسود.نظامی.
هوس رسیده.[ هََ وَ رَ / رِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه در هوس باشد. آنکه هوس او برانگیخته شده باشد:
هر جا که هوس رسیده ای بود
تا دیده بر او نزد، نیاسود.نظامی.
آنکه در هوس باشد که هوس او بر انگیخته شده باشد
💡 جایی رسیده پاس تو کز بهر خواب امن بگرفت فتنه را هوس کوک و کو کنار
💡 نفس رسیده به آخر، هوس نماند جز این که بشنوم ز تو کاین مردان از برای من است