نفاست نفس

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] یکی از تعابیر بکار رفته در مورد نفس، «نفاست نفس» است؛ در فرهنگ اسلام روح انسان به منزله یک شی نفیس تلقی شده و اخلاق خوب به عنوان اشیاء متناسب با این شی نفیس و اخلاق رذیله به عنوان اشیاء نامتناسب با این شی نفیس که آن را از ارزش می اندازد، تلقی گردیده است.
در این تعبیر، انسان دارای یک سرمایه بسیار پرارزش تلقی شده که آن همان خود اوست و به انسان می گویند مواظب باش که این خود را از دست ندهی یا آلوده نکنی زیرا این خود خیلی باارزش و نفیس است.
مثلاً امیرالمؤمنین در نامه ای که در نهج البلاغه است، خطاب به امام حسن می فرمایند: اَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ؛ نفس خویش را از هر پستی بزرگ بدار، برتر بدار. فَاِنَّکَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضا؛ آنچه که از نفس خود ببازی عوض ندارد؛ نفس خود را نباز که آن، گوهری است که آن را با هرچه معامله کنی مغبون هستی.
پس تعبیر، تعبیر نفاست و باارزش بودن است و اینکه این شی باارزش را که مافوق هر ارزشی است (یعنی آنقدر ارزش دارد که هیچ چیزی با آن برابری نمی کند) نباید از دست داد. مثل این که چیزهایی که تمام حیثیت یک کشور بستگی به آن دارد، برای آن ملت مافوق ارزش و قیمت است؛ یعنی هیچ ملتی - ولو این که از فقر بخواهد بمیرد - حاضر نیست آنها را معامله کند، مثل بعضی از آثار نفیس علمی، ادبی و حتی ذوقی. مثلاً مسجد شیخ لطف اللّه برای ایران ارزشی مافوق ارزشهای مادی دارد.
تعبیر دیگری امیرالمؤمنین دارند، می فرمایند: لادینَ لِمَنْ لامُرُوَّةَ لَهُآن که مردانگی ندارد دین ندارد. (دین اصلاً مردانگی شناخته شده)وَلا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاعَقْلَ لَهُ اگر کسی عقل و تشخیص نداشته باشد نمی تواند مرد باشد، وَ اِنَّ اَعْظَمَ النّاسِ قَدْرا مَنْ لایَرَی الدُّنْیا لِنَفْسِهِ خَطَرا. از همه مردم باارزش تر و بلندمرتبه تر، آن کسی است که تمام دنیا را برای بهای خود کم می داند. این «خود» چیست که همه دنیا را برای خود کم می داند که اگر همه دنیا را در مقابل آن بدهند او خود را برتر از دنیا و مافیها می داند.
تعبیری از حضرت صادق هست در یک رباعی که یک وقت در جلد دوازدهم بحار دیدم. رباعی از خود ایشان است که من دو مصراع اولش را حفظ هستم:
                      
من ثمن قرار می دهم با این نفس بسیار پرارزش، خدای او را در همه مخلوقات خدا موجودی پیدا نمی شود که ارزشش برابر نفس باشد.

جمله سازی با نفاست نفس

مانند اطاعت منافق و آنها كه دچار مرض درونى مى باشند كه عملشان نزد خداى سبحان حبطاست و خداوند حسناتشان را از ديوان اعمالشان محو مى كند، پس ملاك ارزش و فضيلتاطاعت، صفاى نفس مطيع و جمال ذات او و خلوصش در عبوديت است، و همين است كه او را ازمعصيت به سوى اطاعت مى كشاند، و وادارش مى سازد تا در راه خدا و اطاعت او و ترك معصيتاو مشقت ها تحمل نموده در نتيجه عمل و اطاعتش ارزش و نفاست پيدا كند.
نفس از نفاست است و چون گران ترين كالا و نفيس ترين متاع انسان همان جان اوست، آن را نفس گويند: (اءنفسكم ). البته روح از آن جهت كه مجرّد است، زوال مادّى و مرگ طبيعى ندارد و مرگ فقط وصف بدن است، نه روح. هنگامى كه روح بدن را رها مى كند، مرگ پديد مى آيد و مهمترين دوران تاءمين كمال همان است كه روح به بدن متعلق است و از آن به عنوان عمر ياد مى شود.
نفس از نفاست است و چون گران ترين كالا و نفيس ترين متاع انسان همان جان اوست، آن را نفس گويند: (اءنفسكم ). البته روح از آن جهت كه مجرّد است، زوال مادّى و مرگ طبيعى ندارد و مرگ فقط وصف بدن است، نه روح. هنگامى كه روح بدن را رها مى كند، مرگ پديد مى آيد و مهمترين دوران تاءمين كمال همان است كه روح به بدن متعلق است و از آن به عنوان عمر ياد مى شود.
اگر زمین را نسبت به فلک توان داد، بلاد، به مثابت نجوم آن گردد و نیشابور، از میان کواکب، زهرهٔ زهرای آسمان باشد و اگر تمثیل آن به نفس بشری رود، به حسب نفاست و عزت انسان، عین انسان تواند بود، و ماذا یصنع المرء… ببغداد و کوفان… و نیشابور فی الارض… کالانسان فی الانسان. حبذا شهر نیشابور که در روی زمین/گر بهشتیست خود اینست و گر نی خود نیست.
اگر زمین را نسبت به فلک توان داد، بلاد، به مثابت نجوم آن گردد و نیشابور، از میان کواکب، زهرهٔ زهرای آسمان باشد و اگر تمثیل آن به نفس بشری رود، به حسب نفاست و عزت انسان، عین انسان تواند بود، و ماذا یصنع المرء… ببغداد و کوفان… و نیشابور فی الارض… کالانسان فی الانسان. حبذا شهر نیشابور که در روی زمین/گر بهشتیست خود اینست و گر نی خود نیست.