لغت نامه دهخدا
میم شکل. [ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) به شکل میم. همانند میم. چون میم. مانند میم.
- عقیق میم شکل؛ دهان تنگ:
عقیق میم شکلش سنگ در مشت
که تا بر حرف او کس ننهد انگشت.نظامی.رجوع به ترکیبات «میم » شود.
میم شکل. [ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) به شکل میم. همانند میم. چون میم. مانند میم.
- عقیق میم شکل؛ دهان تنگ:
عقیق میم شکلش سنگ در مشت
که تا بر حرف او کس ننهد انگشت.نظامی.رجوع به ترکیبات «میم » شود.
بشکل میم همانند میم
💡 گاهی به شکل میم برگشته حلقهای گاهی چو نقش لام خمّیده چنبری
💡 در مصاحبه ای با وبسایت میمبرن در سال ۲۰۱۴، اریک مارتین، مدیر کل شرکت ردیت، اظهار داشت که «رویکرد آنها این است که تا حد امکان کنترلکنندگان جامعه یا مجریان جامعه کنترل کنند تا آنها بتوانند نوع جوامع مورد نظر خود را شکل دهند و پرورش دهند».
💡 از تصنعگر همه ما وتو آرد بر زبان میم و نون دارد همان شکلگشاد و بست لب
💡 بسا روحانیان بر شکل میمون کند امداد تو چون فال میمون
💡 مجموعهٔ طنز میم به اضافه شکلات از کارهای اوست که چاپ داخلی شدهاست. محمدنظری صاحب چندین وبلاگ است که درحال حاضردرکانال ایج نگین استان فارس فعالیت دارد.
💡 حلقهٔ او همچو حلقهٔ جیم شکل دور نگسن چو چشمهٔ میم