فرود رفتن

لغت نامه دهخدا

فرودرفتن. [ ف ُ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) فرودآمدن. جای گرفتن: از سرای عدنانی به باغ فرودرود. ( تاریخ بیهقی ). || وارد شدن و داخل شدن به سرای و جز آن: بدو داد و به سرای فرودرفت. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به فرودآمدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) داخل شدن.

جمله سازی با فرود رفتن

۲۳۴: در ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۷، یک ایرباس ای۳۰۰ بی-۴، پرواز ۱۵۲ گارودا اندونزی که از جاکارتا، اندونزی برخاسته و آمادهٔ فرود در مدان، سوماترای شمالی بود، در مناطق کوهستانی سقوط کرد و ۲۳۴ سرنشین آن جان باختند. دلایل سانحه شامل چرخش به چپ به‌جای راست طبق دستور برج مراقبت و پایین‌تر رفتن از ارتفاع تعیین‌شدهٔ ۲۰۰۰ فوتی به‌دلیل خطای خلبان بود. این مرگبارترین فاجعهٔ هوایی در تاریخ اندونزی است.
از اين كه مرگ، آنها را رگ زد و به نيستى شان كشاند و تيرهايى كه از كمينگاه بهسويشان آمد،به نشانه خورد. در رفتن به نيستى، راه گذشتگان پيمودند، و خانه وكاشانه شان، از آنان تهى ماند. همه آنجا فرود آمدند، كه پيش از آن، نمى شناختند و تاروز ستاخيز برنمى خيزند. رويدادهاى روزگار، آنان را به درد آورد و خشكيدند. و اينك !در زير طبقات خاك، به خاك پيوسته اند.