سیر و پر خوردن

لغت نامه دهخدا

سیر و پر خوردن. [ رُ پ ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) فراوان خوردن. بسیار خوردن:
گرچند روزی سیر و پر میخوردمی انجیر را
از قوت بازوی خود بگسستمی زنجیر را.میرزا اشتها ( یادداشت بخط مؤلف ).من که خوردم سیر و پر
مرگی بیفتد توی لر
قجر بمیرد گر و گر.( یادداشت بخط مؤلف ).رجوع به سیر شود.

فرهنگ فارسی

فراوان خوردن. بسیار خوردن

جمله سازی با سیر و پر خوردن

سلیم، سیر و سفر هم نهایتی دارد چو آب چشمه کسی تا به کی همیشه رود
در ارض و سما کرده بسی سیر و ندیدیم یک ذرّه کز آن ذرّه هویدا تو نباشی
روضه خوش است از برای سیر و تماشا گوشه کویت ولی ز بهر اقامت
بدر و هلال او سیر و ناخج تواند وز بهر بندگیت کمر بسته توامان
شرف در طعام است و جای نشست نه در لقمه و جرعه ای سیر و مست
هر آن کوتاه سیر و تنگ چشم است بنفی اهل حق از روی خشم است