رو گشادن
فرهنگ فارسی
جمله سازی با رو گشادن
سر گنج درم را بر گشادن به لشکر بهر دشمن سیم دادن
چشم گشادن به سر، وجد نمودن به دل عقل نهادن ز سر، هوش بدم داشتن
چو من دل درمی و معشوق بستن به روی دوستان در بر گشادن
چنین گفت با او گو پیلتن کزین در که یارد گشادن سخن