دولاب گردان

لغت نامه دهخدا

دولاب گردان. [ گ َ ] ( نف مرکب ) کسی که تجارت و داد و ستد می کند. ( ناظم الاطباء ). || به مال دیگران بازی کننده و این از جهت بی دستگاهی بود. ( از آنندراج ):
از جگر سرمایه دارد دردکان
تاجر دولاب گردان چشم ماست.شاپور تهرانی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کسی که تجارت و داد و ستد می کند.

جمله سازی با دولاب گردان

دائماگرد خویش گردان است از سر شوق عشق چون دولاب
سیاه رویم ونالند ه وبسر گردان از آنکه آب رخم ریخته است چون دولاب
ز چرخ گردان دولاب وار آب روان به گاه و بی گاه آری چنین بود دولاب
مه چهارده جون آسیای سیمین بود سپهر گردان همچون زمرّدین دولاب
گمان داری از آنی مانده حیران چو دولابی شدستی سخت گردان
روی بستان را نبیند راه بستان گم کند هر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیست