بساط کردن

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م. ) اسباب عیش و نوش را فراهم کردن.

ویکی واژه

اسباب عیش و نوش را فراهم کردن.

جمله سازی با بساط کردن

تو کئی کمال باری که بساط قرب جوئی بحد گلیم باید پی خود دراز کردن
به هر وحشت جنونم‌ گر بساط الفت آراید صدا از خانهٔ زنجیر نتواند سفر کردن