اصحاب فلسفه

لغت نامه دهخدا

اصحاب فلسفه. [ اَ ب ِ ف َ س َ ف َ / ف ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) پیروان حکمت.فیلسوفان. فلاسفه. حکما. رجوع به همین کلمه ها شود.

فرهنگ فارسی

پیروان حکمت. فیلسوفان فلاسفه حکما.

جمله سازی با اصحاب فلسفه

در هر صورت، اسلام همه اين معانى را دارد و جامع تمام جهات مادى و معنوى و غيبى وظاهرى هست براى اين كه انسان داراى همه مراتب است و قرآن كتاب انسان سازى است.انسان چون بالقوه همه مراتب را دارد، كتاب خدا آمده است كه انسان را انسان كند و همانطورى كه جامعه اش را اصلاح بكند خودش همكامل كند تا برسد به مرتبه عالى. و نبايد آن طايفه به اين طايفه تعرض كند و اينطايفه به آن طايفه. اينها هر كدام مساله اى است براى خودشمستقل، مساله است على حده، تو عقلت نمى رسد كه مثلا فقه چيست، چرا به فقه جسارتمى كنى ؟ تو عقلت نمى رسد، تو عقلت نمى رسد به فلسفه و مافوق فلسفه، چراجسارت به اصحاب آن مى كنى ؟ عقلت نمى رسد. آن هم كه نمى تواند بفهمد كه اينطايفه چى مى گويند و اينها دنبال چى هستند، آن هم حق اعتراض ندارد، اين هم شايد فكرشكوتاه باشد.
در رشته فلسفه و حكمت حضرت صادق (ع ) هميشه با اصحاب و حتى كسانى كه از دين واعتقاد به خدا دور بودند مناظراتى داشته است. نمونه اى از بيانات امام عليه السلام كهدر اثبات وجود خداوند حكيم است، به يكى از شاگردان و اصحاب خود به نام(مفضّل بن عمر) فرمود كه در كتابى به نام (توحيدمفضّل ) هم اكنون در دست است. مناظرات امام صادق (ع ) با طبيب هندى كه موضوع كتاب(اهليلجه ) است نيز نكات حكمت آموز بسيارى دارد كه گوشه اى از درياى بيكران علمامام صادق (ع ) است. براى شناسايى استاد معمولا دو راه داريم، يكى شناختن آثار وكلمات او، دوم شناختن شاگردان و تربيت شدگان مكتبش.