لغت نامه دهخدا
زرح. [ زَ ] ( ع مص ) سر شکستن کسی را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زرح. [ زَ رَ ] ( ع مص ) درگشتن از جائی به جائی دیگر. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زرح. [ زَ ] ( ع مص ) سر شکستن کسی را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زرح. [ زَ رَ ] ( ع مص ) درگشتن از جائی به جائی دیگر. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
در گشتن از جایی به جای دیگر
💡 در حال حاضر صنایعدستی شهرستان رفسنجان که قابلیتهای اقتصادی دارند، میتوان به قالیبافی با زرح و نقشهٔ شاهعباسی، لیلی مجنون، درختی، شکارگاه، سبزیکار، جنگل و لچک ترنجی در اندازههای (۲*۳ و ۳*۵ و ۲*۵ و ۳*۴ و ۶*۱۲) نام برد.