بهصله

لغت نامه دهخدا

( بهصلة ) بهصلة. [ ب َ ص َ ل َ / ب ُ ص ُ ل َ ] ( ع ص ) زن کوتاه بالا و سخت سپیدرنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || زن بی شرم بسیارفریاد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
بهصلة. [ ب َ ص َ ل َ ] ( ع مص ) برکندن جامه از تن و درباختن آنرا بقمار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خوردن گوشت استخوان از هر طرف آن جداکرده. ( منتهی الارب ). جدا کردن گوشت از طرف استخوان و خوردن آن. ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || خارج کردن قوم را از مال آنها: بهصل القوم من مالهم؛ خارج کرد قوم را از مال آنها. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

جمله سازی با بهصله

چون به خلافت رسيد دوستى كرد با علويين و سادات و لذا وصف فرمود على (ع ) را بهصله رحم.(151)

اما بعد؛ بطور يقين من يارانى بهتر از يارانم و خاندانى نيكوكارتر و با وفاتر و به صله ارحام پاى بندتر از خاندانم، سراغ ندارم؛ خداوند به همه پاداش ‍ زيب عطا فرمايد.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال حافظ فال حافظ فال تک نیت فال تک نیت