امانت گذار

لغت نامه دهخدا

امانت گذار. [اَ ن َ گ ُ ] ( نف مرکب ) آنکه چیزی را بعنوان امانت بکسی بسپرد. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به امانت شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه چیزی را بعنوان امانت بکسی سپرد.

جمله سازی با امانت گذار

💡 چند دقيقه اى كه عضدالدوله با وى گفتگو داشت تمام امراء ارتش و افسرانى كه درركابش بودند نيز توقف كردند. عطار از مشاهده اين منظره سخت نگران شد و خود را درخطر مرگ ديد. پس از آنكه عضدالدوله از آن نقطه گذشت عطار، مرد امانت گذار را صدازد و گفت برادر چه وقت گردنبندرا نزد من امانت گذاردى و آنرا در چه پارچه اى پيچيده بودى، توضيح بده شايد بياد بياورم. توضيح داد، عطار در دكان بجستجو پرداخت،گردنبند را پيدا كرد و تسليم وى نمود و گفت خدا ميداند كه فراموش كرده بودم و اگرمتذكرم نميكردى بياد نمياوردم. مرد، امانت خود را گرفت و نزد عضدالدوله رفت و جريان را به اطلاعش رساند. عضدالدوله دستور داد گردنبند را به گردن مرد عطار آويختند و اورا جلو دكانش بدار زدند و ماءمورين ندا در دادند اين است مجازات كسيكه از مردم امانت مىپذيرد و آنرا انكار ميكند. سپس امانت گذار، گردنبند را گرفت و رهسپار بلد خودگرديد.(41)

💡 به تحقيق روشهاى بانكدارى امروز جهان نتيجهتحول رويه اى است كه صرافان قديم آغازگر آن بوده اند. اين اشخاص طلا و جواهراتمردم را مى گرفتند و نزد خود به امانت نگه مى داشتند. امانت گذار رسيدى دريافت مىكرد و سپس هنگام دريافت امانت رسيد را مسترد مى داشت و به صراف نيز بابت اين كارمبلغى مى پرداخت.