افدار

لغت نامه دهخدا

افدار. [ اِ ] ( ع مص ) سست گردیدن. || بازایستادن گشن از گشنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با افدار

💡 در گویش بروجردی، حروف همخوان که مخرج نزدیکی دارد گاه به جای یکدیگر به کار می‌روند. برای مثال تبدیل حرف ت/ط به د در گویش بروجردی زیاد دیده می‌شود: افدار (افطار)، مُفد (مفت)، دُشَک (تشک). همچنین حالت برعکس آن نیز مشاهده می‌شود: گَرت (گرد=غبار)، کوت (کود).