متاخم

لغت نامه دهخدا

متاخم. [ م ُ خ ِ ] ( ع ص ) کشورهای هم حد. ( ناظم الاطباء ). آنچه که حدش به حدی دیگر است: ارکان پارس این است، رکن شمالی متاخم اعمال اصفهان است... رکن شرقی متاخم اعمال کرمان است بر صوب سیرجان... رکن غربی متاخم اعمال خوزستان است بر صوب دریا. ( فارسنامه ابن بلخی ص 121 ). و رجوع به متاخمة شود.
- ظن متاخم به علم؛ ظنی که هم حد است به علم یعنی سخت نزدیک به علم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- ظن متاخم به یقین؛ که به یقین پیوندد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنچه که حدش بحدی دیگر متصل است. یا ظن متاخم بیقین. گمانی که بیقین پیوندد.
کشورهای هم حد

جمله سازی با متاخم

ظنّ در يظنّون به معناى يقين است، نه گمانى كه قسيم يقين و در برابرآن است؛ زيرا اوّلا، مؤ منان، به ويژه مؤ منان خاشع مطابق آنچه در آيه چهارم اين سورهگذشت: وبالاخرة هم يوقنون، به آخرت يقين دارند و ثانيا، يقين انسان را خاشع وقطعى و خاكسار يقينى مى سازد وگرنه صرف گمان به خطرى در آينده، تنها خشوعظنّى و ضعيفى را در پى دارد و چنين خشوعى نمى تواند بارثقيل نماز را كه امانت الهى است بر دوش بكشد، مگر از ناحيه قوّت مظنون كه خواهد آمد؛چون قوّت مظنون به مثابه قوّت ظن است و ظنّ قوى و متاخم قطع اثر يقين را دارد. مؤ يّداين مطلب (كه ظن به معناى يقين باشد) روايتى از اميرمؤ منان است: يوقنون أ نّهميبعثون و الظنّ منهم يقين (416).