قباط

لغت نامه دهخدا

قباط. [ ق ُب ْ با ] ( معرب، اِ ) شکرینه. قبیطی. قبیطاء. قبیط. حلوای معروف است که ناطف نامند. معرب کبیده. رجوع به قبیط و قبیطی و قبیطاء و قبیطه و قبیته و قبیده شود.

جمله سازی با قباط

طغرل از جام ازل با قسمت خود راضی‌ام زهر غم باشد نصیبم از قضا جای قباط
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال آرزو فال آرزو فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال نوستراداموس فال نوستراداموس