غنوم

لغت نامه دهخدا

غنوم. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غَنَم.گله های گوسپند. ( منتهی الارب ). رجوع به غَنَم شود.

جمله سازی با غنوم

چو یقینم که نگیردت همی خواب و غنو من بی طاقت در طاعت تو چون غنوم
تا به وقت سپیده دم یک دم به غنوم در انتظار تو دوش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال امروز فال امروز فال لنورماند فال لنورماند فال آرزو فال آرزو