غم باده

لغت نامه دهخدا

غم باده. [ غ َ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) بیماریی بود که بسبب غم خوردن بسیار عارض شود. ( برهان قاطع ). ظاهراً همان غم باد است. رجوع به غم باد شود. و در حاشیه برهان قاطع چ معین آمده: ظاهراً غم باره است، بمعنی کسی که بسیار غم خورد. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

جمله سازی با غم باده

چون گره شد به گلو لقمه غم باده طلب به حلالی خور اگر آب حرامی داری
گفتم من به دل اگر بست رهت خمار غم باده و نقل آرمت شمع و ندیم خوش ذقن
تا کی آشفته به نومیدی و غم باده بنوش که بود در کف ساقی همه مفتاح امید
خورده ام باده زخم ازلی کی برد اندوه و غم باده مرا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال رابطه فال رابطه فال ابجد فال ابجد فال پی ام سی فال پی ام سی