خم نشین

لغت نامه دهخدا

خم نشین. [ خ ُ ن ِ ] ( نف مرکب ) نشیننده در خم. قرارگیرنده در خم. || ( اِخ ) لقبی است که به دیوجانس کلبی داده شده چه خانه او در خمی چوبین شکسته بود لکن حافظ و بعضی از شعرای دیگر این لقب را به افلاطون داده اند. ( یادداشت بخط مؤلف ):
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت بما که گوید باز.حافظ.

جمله سازی با خم نشین

💡 خم نشین گشته فلاطون ز مسیحا پرسید هر که دردِ ابدی داشت چه درمان می کرد

💡 شد فلاطون خم نشین و بحر حکمت شد دلش من ببحرمی فتادم لاف دانائی زدم

💡 من این سخن ز فلاطون خم نشین دارم علاج رخنه دل نیست غیر لای شراب

💡 مام دهرم خم نشین غصه کرد از چشم بد چون دید کاندر مهد عهد اینک فلاطون زمانم

💡 بی خرقه خلوتت چو فلاطون تمام نیست در خم نشین و خرقه ز لای شراب پوش

💡 به روزگار تو اخگر برای کسب کمال نشسته همچو فلاطون خم نشین به تنور