حس شامه

لغت نامه دهخدا

( حس شامة ) حس شامة. [ ح ِس ْ س ِ م م َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) شم. بویائی. قوه ای که بدان تمییز روایح کنند. وآن یکی از حواس خمسه ظاهره است. رجوع به حس شود.

فرهنگ فارسی

شم بویائی

جمله سازی با حس شامه

💡 سوم: بوئيدن عطر و ريحان بمنظور تلذذ پس كسيكه حس شامه نداردمشمول اين حكم نيست.

💡 به عبارت ديگر: آنچه را كه خداوند در ((امور تكوينيه )) مقدر فرموده است،مثل طلوع خورشيد هر روز از مشرق و غروب آن در مغرب، يا جريان خون در رگهاى انسان،يا اينكه حس شامه بايد در دماغ و حس ذايقه در زبان قرار داشته باشد، حتمى وغيرقابل تغيير است.

💡 اسکلت آن‌ها به‌طور کامل از غضروف ساخته شده‌است. چشم‌های این موجود ضعیف هستند و در واقع قدرت بینایی خوبی ندارند؛ اما از حس بویایی قوی ای برخوردارند و این حس شامه قوی به آن‌ها در پیدا کردن غذا در تاریکی دریای عمیق کمک می‌کند. مارماهی دهان گرد در اعماق اقیانوس اطلس و تا حد اکثر ۵۶۰۰ فوت (حدود ۱۸۰۰ متر) زندگی می‌کنند.