حَدْم مصدری عربی از ریشه «حَ دَ مَ» است که به معنای گرمکردن و تافتن میباشد. در متون لغوی، این واژه همچنین برای اشاره به سوختن آتش و شدت گرمای آن بهکار رفته است. بهگونهای که عبارت حَدْم نار بیانگر حدت احراق و سوزانندگی آتش و نیز گرمای سخت خورشید است. بررسیهای زبانشناختی نشان میدهد این ریشه با واژگانی چون حَمْد و مَدْح که جابجایی و تقلیب حروف یکدیگرند، مرتبط است. برای مطالعه بیشتر در این خصوص و تحلیل رابطه میان این ریشههای مقلوب، میتوان به کتاب نشوء اللغة العربیة در صفحات ۱۲۹ تا ۱۳۰ مراجعه نمود. در مجموع، حَدْم در کاربرد اصلی خود مفهومی از انرژی گرمایی شدید و حالت افروختگی را منتقل میسازد و در گستره معنایی خود، هم برای فعل گرم کردن و هم برای کیفیت ذاتی گرمای سوزان بهکار میرود. این واژه نمونهای از ظرفیت زبان عربی برای بیان حالات طبیعی با دقتی قابلتأمل است.
حدم
لغت نامه دهخدا
حدم. [ ح َ دَ / ح َ ] ( ع مص ) گرم کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). سوختن آتش. || گرمی سخت. حدم نار؛ سختی احراق آتش و گرمی آن. ( منتهی الارب ). سختی گرمای خورشید. ( معجم البلدان ). و برای مقایسه این کلمه با حمد و مدح و ارتباط این ریشه ها که مقلوب یکدیگرند به نشوء اللغة العربیة صص 129- 130 رجوع شود.
فرهنگ فارسی
گرم کردن سوختن آتش
جمله سازی با حدم
💡 حدم آن کس زند که بادم داد باده جام دل گشادم داد
💡 نقب زدم در لبت روی تو رسوام کرد کفت نقاب هست صب حدم و ماه تاب