لغت نامه دهخدا تهن. [ ت َ هََ ] ( ع مص ) بخواب رفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده بعد شود.تهن. [ ت َ هَِ ] ( ع ص ) نعت است از تهن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خوابیده و بخواب رفته. ( ناظم الاطباء ).
جمله سازی با تهن بیهنر با مال و با شاهی نباشد نیکبخت با هنر هرگز به محنت در نماند مر تهن عزیزان هر طرف پویان که یوسف سوی مصر آمد جوانان تهنین گویان ز هر سو پیر کنعان را