اشک باریدن

لغت نامه دهخدا

اشک باریدن. [ اَ دَ ] ( مص مرکب ) بسیار گریستن. اشک ریختن. اشک چکیدن. اشک افشاندن:
ناامیدی بردهد اشکی که می باریم ما
رزق قارون میشود تخمی که می کاریم ما.صائب ( از آنندراج ).عَبرَة. ( منتهی الارب ). هتون. ( تاج المصادر بیهقی ). استعبار. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) اشک ریختن گریستن.

جمله سازی با اشک باریدن

💡 گو: بیاموز، ابر نیسانی، ز چشمم اشک باریدن در آن شبهای تاری

💡 چون دمنه را در حبس بردند و بندگران بر وی نهاد کلیله را سوز برادری وشفقت صحبت برانگیخت، پنهان بدیدار او رفت، و چندانکه نظر بر وی افگند اشک باریدن گرفت و گفت: ای برادر ترا در این بلا و محنت چگونه توانم دید،و مرا پس ازین از زندگانی چه لذت؟