ازیار

لغت نامه دهخدا

ازیار. [ اَزْ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ زیر.

جمله سازی با ازیار

فرقت از اهل و از وطن جویند هجرت ازیار و از دیار کنند
در صورت اگر چه غیر اغیار نه ایم از روی حقیقت بجز ازیار نه ایم
پیش ازین اغیاردر چشمم نمود یارداشت این زمان ازیار وحشت می کنم اغیاروار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اتی
اتی
مطلقه
مطلقه
ارق ملی
ارق ملی
دودول
دودول