اخفی

لغت نامه دهخدا

اخفی. [ اَ فا ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از خفی. خفی تر. پوشیده تر. مقابل اجلی: تعریف باخفی.
- امثال:
اخفی مما یخفی اللیل.
اخفی من الماء تَحت َالرﱡفَه.

فرهنگ عمید

خفی تر، پنهان تر، نهان تر، پوشیده تر.

فرهنگ فارسی

خفی تر، پنهان تر، نهان تر، پوشیده تر
پوشیده تر

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أُخْفِیَ: مخفی شده
ریشه کلمه:
خفی (۳۴ بار)

جمله سازی با اخفی

و قیل: هو طعام اعدّه اللَّه لاهل النّار و هو اعلم به هو بعض ما اخفی لهم، یقال: للنّار درکات و لکلّ درکة نوع طعام و شراب.
گفته‌اند که سرّ آنست که امروز در خود پنهان داری و اخفی آن است که فردا پنهان خواهی داشت از خلق. و گفته‌اند که سرّ آنست که بنده در نفس خود می‌داند و پنهان میدارد و اخفی آنست که اللَّه تعالی از بنده می‌داند و بنده از خود نمی‌داند.
یا حبیبی کیف اخفی حبکم عبرتی واش لسری فی الوری
ابن عباس گفت: السّر ما اسررت فی نفسک و اخفی ما لم یکن و هو کائن. سرّ اسرار بندگان است که اللَّه میداند و از وی هیچیز از آن پوشیده نه، و اخفی آنست که از عدم در وجود نیامده و اللَّه می‌داند که در وجود خواهد آمد، و داند که کی آید، و چون آید، و روا باشد که اخفی فعل ماضی بود، یعنی یعلم اسرار عباده. و اخفی سرّ نفسه عن خلقه. اسرار بندگان همه داند و سرّ خود خود داند با کس بنگوید و کس را بر آن اطلاع ندهد.