لغت نامه دهخدا
نیکوعهد. [ ع َ ] ( ص مرکب ) نیک عهد. ( ناظم الاطباء ).
نیکوعهد. [ ع َ ] ( ص مرکب ) نیک عهد. ( ناظم الاطباء ).
( صفت ) آنکه بعهد خود وفا کند.
💡 یار نیکو عهد و نیکو ذات من داشته پیوسته خوش اوقات من
💡 خصلت سیم و آن ثبات است باید که در خدمت پادشاه وفادار و نیکو عهد و ثابتقدم باشد تا اگر معارضان و معاندان پادشاه خواهند که او را بفریبند بهیچ نوع نتوانند فریفت و اگرچه بسی جاه و مال برو عرضه کنند بهیچ از راه نرود.