میدانگاهی

لغت نامه دهخدا

میدانگاهی. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) میدانگاه. فراخایی گرد یعنی مستدیر. فسحتی کوچک. میدان کوچک. ( از یادداشت مؤلف ): در میان میدانگاهی آدمک مصنوعی که به جای پلیس بود آمد و شد مردم... را... تعیین میکرد. ( سایه روشن صادق هدایت ص 11 ). و رجوع به میدانگاه شود.

جمله سازی با میدانگاهی

💡 این اثر از یک میدانگاهی و اتاقهایی که برای استفاده رهگذران بوده است. بنای اصلی آن از خشت خام می‌باشد.

💡 ۵- «سر نمازگاه» که در واقع میدانگاهی اصلی تفریجان است که متأسفانه در دهه ۷۰ خورشیدی در عملیات بهسازی روستا به همراه تعداد زیادی بنای دیگر، طی چند هفته با لودر تخریب گردید.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شهرت یعنی چه؟
شهرت یعنی چه؟
جنده یعنی چه؟
جنده یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز