معین الدین

اسم معین الدین به معنای یاری‌دهنده دین است. در تاریخ، افرادی با این نام وجود داشته‌اند که هر کدام در دوره‌های مختلف تأثیرگذار بوده‌اند. از جمله این افراد می‌توان به معین‌الدین پروانه اشاره کرد که در قرن 7 هجری در دربار سلجوقیان روم زندگی می‌کرد. او یکی از دولتمردان برجسته و حامی مولوی بود و به خاطر همکاری‌اش با بیبرس، به خشم اباقاخان دچار شد و در نتیجه به قتل رسید. دیگر شخصیت مهم، معین‌الدین نطنزی است که در قرن 9 هجری زندگی می‌کرد و به عنوان مورخی ایرانی شناخته می‌شود. او مؤلف کتاب منتخب التواریخ معینی است که ابتدا برای ابراهیم میرزا، پسر امیر تیمور نوشته شد و سپس به شاهرخ تیموری تقدیم گردید. همچنین معین‌الدین یزدی در قرن 8 هجری به عنوان ادیب و مورخ شناخته می‌شود و کتاب مَواهب الاهیه را در تاریخ سلسله آل مظفّر تألیف کرده است. این افراد نه تنها در تاریخ ایران بلکه در ادبیات و فرهنگ آن دوران نیز اثرگذار بوده‌اند.

لغت نامه دهخدا

معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) لقب شیخ احمد جام مشهور به ژنده پیل است. و رجوع به احمدبن جریر ملقب به شیخ الاسلام شود.
معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) لقب محمدبن عبدالغنی مشهور به ابن نقطه است. رجوع به ابن نقطه شود.
معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به احمدبن ابی الخیر زرکوب و شدالأزار ص 4 و 317 شود.
معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به احمدبن عبدالرزاق طنطرانی شود.
معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به جنید شیرازی شود.
معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) رجوع به هبةاﷲبن حسین بن محمد سلمانی شود.
معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) ابن الوزیر فخرالدین از وزرای سلسله سلجوقی است و در اوایل وزارت او دولت آل سلجوق منقرض شد و سلطان تکش خوارزمشاه برسلطان طغرل چیره گردید. ( از دستور الوزراء ص 222 ).
معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) سراجی بلخی. رجوع به سراجی بلخی شود.
معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) ( میرزا... ) علی، اصل او ازخراسان است اما در درجزین سکنی داشت. مدتی وزیر صفی قلیخان حاکم بغداد بود و سپس وزارت بکتاش خان کرده بعد از فوت بکتاش خان وزیر قم شد. این رباعی از اوست:
ای دل به علی اهل سخا را بشناس
وز مهر و محبتش وفا را بشناس
گرزانکه سر خداشناسی داری
در ذات علی ببین خدا را بشناس.( از تذکره نصرآبادی ص 76 ).
معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) محمد اسفزاری از مورخان و فضلای قرن نهم هجری است. وی مؤلف کتاب «روضات الجنات فی تاریخ مدینة هرات » است که تاریخی است از شهر هرات و آن را به نام سلطان حسین ابوالغازی مصدر کرده است. این کتاب وقایع تا سال 875 هَ. ق. را متضمن است. وی در ترسل نیز مهارتی داشته و به شغل انشاء نامه ها و مناشیر دولتی مشغول بوده و رساله ای هم در این باب تألیف کرده و شعر نیز می گفته است. از اشعار اوست:
ز سرمه است آنکه می بینی به چشم هر پری پیکر
که از غوغای چشمش می کند خاک سیه بر سر.
و رجوع به تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 481، 482 و 193 و حبیب السیر ج 3 چ خیام ص 348 شود.
معین الدین. [ م ُ نُدْ دی ] ( اِخ ) محمد جامی ( متوفی به 783 هَ. ق. )از احفاد شیخ الاسلام معین الدین احمد جامی نامقی است.وی از مشایخ و علما و شعرای خراسان بود. از اوست:

فرهنگ فارسی

محمد جامی از احفاد شیخ الاسلام معین الدین احمد جامی نامقی است.

فرهنگ اسم ها

اسم: معین الدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: moeinoddin) (فارسی: معين‌الدين) (انگلیسی: moeinoddin)
معنی: یاریگر و کمک کننده در دین، کمک کننده و یاور دین، ( اَعلام ) ) معین الدین پروانه: [قرن هجری] شهرت امیر سلیمان ابن علی، امیر و دولتمرد نیرومند دربار سلجوقیان روم، از معاصران و حامیان مولوی، به خاطر همدستی با بیبرس، خشم و دشمنی اباقاخان را برانگیخت و به فرمان او به قتل رسید، ) معین الدین نطنزی: [قرن هجری] مورخ ایرانی، مؤلف کتاب منتخب التواریخ معینی، که ابتدا آن را به نام ابراهیم میرزا، پسر امیر تیمور و سپس به نام شاهرخ تیموری کرده است، ) معین الدین یزدی: [قرن هجری] ادیب و مورخ ایرانی، مؤلف مَواهب الاهیه، در تاریخ سلسله ی آل مظفّر

جملاتی از کلمه معین الدین

سزد گر در بپاشد لعل او هر گه که در گیتی ز صلب ناصرالدین شه، معین الدین شود پیدا